خاطرات گذشته

خاطرات گذشته

روستای گرمارود
خاطرات گذشته

خاطرات گذشته

روستای گرمارود

آبادگران گرمارود

آب - پیرمرد دستی به سر بی موی خود کشید ودر پاسخ به ریش سفیدی که پرسید بالاخره آقای اقبالی چقدر پول چشمه شما را بدهیم جواب داد، اگر بنده توانستم خوم چشمه ای در زمین خودم بجوشانم حق دارم از شما پولی مطالبه نمایم اما

اینکه چشمه ای را خداوند در زمین من ایجاد کرده است متعلق به خداوند وبندگانش است اما ریش سفید بار دیگر اصرار کرد که اینبار جواب داد من آن چشمه را بخشیدم به دخترم ( دختر ایشان مادر بنده بوده و همسر پدرم در روستای گرمارود ساکن بودند و پدر بزرگم آقای قدرت اله اقبالی زراباد بودند و صحبت چشمه ای است که ایشان در وکدر (vakedar)  داشتند ) .مش عزیز صفائی کنترانت لوله کشی آن را انجام داد با همیاری مردم و بدین ترتیب برای اولین بار گرمارود صاحب آب لوله کشی و بهداشتی مناسب شد قبل از برای خوردن آب از چشمه یا سردآبه ها می آوردند سردابه ها  انباره های آبی بودند که در زمین ساخته بودند و معمولا زمانی که آب جوی سالم بود مثل شبها داخل سردابه را پر از آب میکردند و روزهای بعد مورد استفاده قرار میداند در گرمارود من سه سردابه را بخاط دارم که بزرگترین آنها آن بود که جلوی مسجد بود و از آنجا برای حمام نیز آب میرفت .

حمام - غریبه ای که آمده بود وقتی دید مقومت زیادی برای ساختن حمام بهداشتی از سوی چند تا از پیرمردان وجود دارد آخرین تیر خود را در ترکش گذاشت و رو به پیرمردی که سرسختانه مخالف بود و گفت مشدی خودمانیم راستش رو بگو خودت بچه بود چند بار توی همین خزینه شاشیده ای با این سخن حاضران خنده ای زده بودند و غائله خاتمه پیدا کرده بود مش جواد خدا بیامرز زمینی که خرمن استفاده میکرد را برای حمام اهداء نمود و قرار شد تا ساخته شدن حمام فعلی جلوی ورود به خزینه را با دیواری بگیرند و از آنجا شیر آب بیرون گذاشتند که آب گرم و سرد داشت یک فضای خیلی کوچک بالای دیواری که چیدند گذاشته بودند تا حمامی بتواند میزان آب را از انجا ببیند ، میگفتند همان پیرمرد وقتی که هیچکس حمام نیست می آید و از همان فضای کوچک خود را به داخل خزینه میرساند آخر اعتقادی ندارد که غسلش غیر از این درست خواهد بود . کنترات حمام و معمار آن خدا بیامرز خیراله حیاتی دائی مادرم را انجام داد و در طول مدت ساخت اغلب منزل ما حضور داشتند.

مدرسه - حاج آقا سید نورالدین حسینی زحمت زیادی کشیدند تا مجوز ساخت مدرسه را گرفتند زمین را اگر استباه نکنم مرحوم اسماعیل احمدی اهداء کردند برای مدرسه و بنای آن مرحوم معصوم خان  زرآبادی بود کار تمتم نشده بود و به سرما رسیده بود و بنائی همچنان ادامه داشت مرحوم معصوم خان در اتاق کناری و میهمانی میخوابید که بسیار سرد بود اصرار پدرم برای روشن کردن چراغ بی نتیجه بود و سرانجام به سخن آمد که اگر آنچیزی را که من خورده ام بدانید به من حق میدهید و ادامه داد چند سال  قبل پسر دچار فلج شد جوری که قادر به راه رفتن نبود خود من نیز بواسطه کار بنائی زیاد دائم دست ها و پاهایم درد میکرد مراجعه به دکترهای مختلف نتیجه نداد اما یکی از آنها گفت که اگر پیه خرس را پسرت بخورد خوب خواهد شد ،اما هرجا میگشتیم چنینی چیزی یافت نمی شد تا یکی از روزهای برفی تعداد شکارچی که از زراباد عبور میکردند گفتند که خرسی را زده اند بلافاصله قاطر را برداشتم و به محلی که میکفتند رفتیم خرس را  پوست کندیم و جگر آن بهمراه پیه و پوستش را آوردیم جگر آن را به پسرم دادم خورد و همچنین خودم نیز خوردم و چند روز داخل  پوست خرس قرار دادیم و با پیه آن حلوا درست کردیم و چند وقتی آن را مصرف میکردیم  از آن به بعد هم پسرم بیماری اش خوب شد و هم من دیگر مشکلی نداشتم بعلاوه اینکه دیگر سرما مرا اثر نمی کند .

مدرسه گرمارود سخته شد  دانش آموز زیادی هم داشت و برای همین مجددا مدرسه ای ساخته شد زمینش را نمی دانم اهدا کردند یا نه اما گویا مال مرحوم مش نادعلی اسکندری بود پیمانکار آن مرحوم سید جلال حسینی بودند که پس از ساخت آن مدرسه در جاده زنجان تصادف کردند ، که سخت دردناک بود و غم انگیز . هرچند که خودش نیست اما  اثرش کماکان باقیست .

مسجد - ان شب بالاخره مرحوم حاج ذوالفقار اسکندری به غائله پایان داد و قبول کرد با قیمتی بسیار پائین با اتفاق مش وجیه اله لزگی کار نوسازی مسجد را انجام دهند و بدین ترتیب بود که بجای مسجد قدیمی مسجدی جدید ساخته شد هر چند که آنزمان خیلی ها فکر میکردند که با این قیمت نتوانند کار را به پایان برسانند اما خدا یارشان بود، طی این مدت هم افراد زیادی برای نگهداری و توسعه آن زحمت کشیدند .

سال نزدیک به اتمام است و به تعبیر دیگر یکسال به زمان مرگمان نزدیکتر شده ایم جدای از خوبی و بدی این اثر است که از ما بر جای می ماند اینکه چقدر مفید بوده ایم برای جامعه برای مردم هر چند که اینروزها به صرفا به خود فکر کردن و سر مردم را کلاه گذاشتن نه تنها بد نیست که نوعی زرنگی بحساب می آید .

در این نوشته خواستم مختصر یادی کنم از آدمهائی سهمی در آبادی گرمارود داشتند و طلب آمرزش و درودی بر روحشان


نظرات 5 + ارسال نظر
طاهری یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://ovanlake.com

سلام
عالی بود دست مریزاد

ezgenini سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ب.ظ http://ezgeninsofla.mihanblog.com

با سلام خدمت شما.بنده از وبلاگ روستای ازگنین سفلی هستم و وب زیبای شما را لینک کردم.امیدوارم بتوانیم در این فضای مجازی فرهنگ زیبای خود را به همه بشناسانیم.
با تشکر

مهرداد شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ب.ظ

خوش اومدید ، امیدوارم موفق باشید

الموتی دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ق.ظ http://http://alemot.blogfa.com/

سلام آقای اسکندری عزیز

سال نو را به شما و خانواده گرامی تبریک عرض می​کنم. امیدوارم سالی پر از خیر و برکت برایتان باشد.

شمس الدین رجبی سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:52 ق.ظ http://baghedasht.blogfa.com/

سلام
با آرزوی موفقیت برای شما دوست عزیز.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد