پا را از اتاق به ایوان که میگذارم فریاد ااااا همراه با خنده تعدادی از جوانان بگوش میرسد و چند لحظه بعد مجددا این صدا ی اااااا کش دار تر و با خنده بلند تر ، حتما باید خبری باشد صدا از طرف پشت بامهای وسط روستا است اما از اینجا چیزی معلوم نیست بسرعت دمپائی را لنگه به لنگه بپا کرده و
از نردبان بالا میروم تعدادی از افراد که بین آنها از کوچک و بزرگ روی پشت بام طویله مش نبی که تقریبا در وسط روستا قرار دارد جمع شده اند اینجوری که دور هم جمع شده اند نشان میدهد دارند تخم مرغ جنگ میکنند یکی از بازیهای مخصوص عید روستا به خیلی دلم میخواهد که در این بازی نیز من شرکت کنم اما مادر بزرگم بشدت مخالف است میگوید قمار است روی تاقچه پسین آخرید بار تخم مرغ را دیده ام اما مشکل آوردنش هست در فکر آوردن تخم مرغ از پسین هستم که صدای قد قد زرد فرک ( farek مرغ جوانی که تازه تخم آمده باشد را گویند) که از مطبخک (metbakhek محل پخت نان ) بیرون آمده است مرا ازاین افکار بیرون می آورد ، چطور است که تخم مرغ زرد فرک را بردارم اما حس خوبی بهم دست نمی دهد یه جوری احساس گناه و خیانت به مرغک را دارم اما وسوسه تخم مرغ جنگ بسرعت وسوسه ام میکند پائین می آیم کفش هایم را میپوشم داخل مطبخک میروم تخم مرغ را در گوشه ای از پیدا میکنم آن را بر میدارم هنوز گرمایش را حس میکنم آنرا با دو دستم میگیرم تا گرمایش را بیشتر حس کنم هنوز هم مردد هستم آن را به دندان میزنم ببینم آیا به اندازه کافی محکم است چیز زیادی دستگیرم نمی شود ولی حس میکنم بد نیست تخم مرغ را لای پیراهت خود پناهن میکنم و به سمت محل معرکه میروم به آنجا که میرسم نعدادی بچه ها هم سن خودم و چند نفر هم از جوانان ده هستند در یک دست پسر مش صادق دو تخم مرغ شکسته و در دست دیگرش یک تخم مرغ سالم است معلوم است که تخم مرغها را او برده است به محض ورود من متوجه میشوند که من نیز تخم مرغ دارم و برای جنگ آورده ام بلافاصله او ودیگر بچه ها پیشنهاد جنگ با تخم مرغ پسر مش صادق را میدهند او هم میخندد و در هنگام خنده اش تشعشع نور خورشید که به دندان روکش طلائی اش میخورد و ساطع میشود همچون گلادیاتوری پیروز از میدان را در ذهن متصور میسازد به تخم مرغش که نگاه میکنم ترسم از شکست بیشتر میشود بر خلاف اغلب تخم مرغها که بیضی هستند ان حالت مخروطی با سر نسبتا تیزی میباشد پیشنهادش رارد میکنم از آن محل تجمع دور میشوم اما باز وسوسه میشوم با خود میگویم فوقش یک تخم مرغ را میبازم ، خیلی دوست دارم که بازی کنم مجددا به محل معرکه نزدیک میشوم میگویم تخم مرغت را بده دندان بزنم اینکار معمولا در تخم مرغ جنگ مرسوم است که دو طرف تخم مرغهای طرف مقابل را به دندان میزنند تخم مرغش سنگینی خاصی دارد دوباره پشیمان میشوم میخواهم دور شوم که بچه ها اصرار به بازی کردن میکنند بالاخره خودم را قانع میکنم اما میگویم دو سر کون ( ببخشید اصطلاح دیگری مثل باسن را در اینجا نمی توان بکار برد ) اول نمی پذیرد میگوید سر به سر اما بعد راضی میشود میگویم بخواب خوابیدن در تخم مرغ جنگ بدین ترتیب است که شخص مقابل تخم مرغش را در داخل مشتش بگونه ای که فقط قسمتی به اندازه ای که بتوان تخم مرغ را روی آن کوبید نگه میدارد او میخوابد حالا که شرط و شروطها مسابقه معلوم شد همه جمع میشوند ابتدا با سر تخم مرغم میکوبم که میشکند صدای فریاد اااا جمع همراه با خنده مجددا به هوا بر میخیزد حالا دیگر یک طرف تخم مرغم باقیمانده و آن ته اش است که معمولا از سرش ضعیف تر است دیگر یقین پیدا کرده ام باخته ام با نا امیدی اینبار ته را میکوبم ناگهان با کمال تعجب میبینم تخم مرغ او شکست خوشحالی همه وجودم را فرا میگیرد صدای فریاد جمع هم به هوا برمیخیزد . تخم مرغ را میبرم و از وی میگیرم آنروز با سر تخم مرغی که برده ام دو تخم مرغ دیگر را میبرم تا نوبت به مختار میرسد او نیز تخم مرغی دارد اما میگوید دو سر سر و جوول joo val رد کن یعنی اینکه آن با دو طف تخم مرغش به سر تخم مرغ من که مقداری مثلا به اندازه جند میلی متر از مرکز سر کج شده باشد بزند اینکه جوول کجا باشد باید دو طرف توافق کنند و بعد محل آن را با یک گل کوچک مشخص میکنند جوول را مشخص میکنیم و او میکوبد البته مقداری رندی میکند و کمی هم کجتر از جای مشخص شده میکوبد اینبار تخم مرغم میشکند و به او میدهم حالا ظهر شده اغلب برای ناهار به خانه رفته اند میخواهم برگردم با سه تخم مرغ اما جواب مادر و مادر بزرگم را چه بدهم دو نفری که تخم مرغ را ازشان برده ام را پیدا میکنم تخم مرغهایشان را به اصرار میدهم میماند تخم مرغ نیمه شکسته زرد فرک میخواهم بدور بیاندازمش اما باز همان حس گناه و خیانت را دارم یادم میاید یکی از بچه ها تخم مرغ خام را خورده فکر میکنم امتحانش کنم محلی که تخم مرغ شکسته است را بیشتر باز میکنم سفیده آن را خالی میکنم زرده اش را با انگشتم بهم میزنم و یکضرب بالا میکشم به خانه بر میگردم از آن روز به بعد هر روز مقداری دان به زرد فرک میدهم اما هیچوقت دیگر سراغ تخم مرغ جنگ نرفتم
سلام
با ذکر این خاطرات کلمات فراموش شده را زنده می کنید.ممنون
سلام آقای اسکندری
خوشحالم بار دیگر شاهد حضور یکی از فرزندان برومند الموتی در این فضای مجازی هستم بنده هم پیشاپیش عید نوروز را به شما همولایتی عزیزم تبریک وتهنیت عرض مینمایم وبا کمال افتخا ر کینگتون کردم
برایتان آرزوی موفقیت دارم.
با سلام.وبلاگ شما را در پایگاه اطلاع رسانی روستای ازگنین سفلی لینک کردم.
با سلام خدمت جناب اسکندری
وب زیبایی داری بهتون تبریک میگم
با افتخار در وبلاگ روستای شترخان لینک شدید
سلام دوست عزیز شمارو لینک کردم.موفق باشید.
نوروز مبارک و ایام بکام.
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּּּּּ ּ ּ ּ ּ \____________________
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ \¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯ֹֹ\
ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּּ۞۞,ּּּ ּ ּ ּ\ تبادل لینک کنیم؟؟!! ִ \
ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ۞ּ ּ ּּ۞۞ـּ ּ ּ ּ\__________________̲̲/_̲
ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ\¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯
ּּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ\
ּ ـ۞۞ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ـ۞۞ּ ּ \ּ ּ ּ ۞۞
ּ ۞۞ـּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ـ۞۞ּּ ּ \ּ ּ ּ ּ۞۞
ּ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ּ ּ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ֹֹֹֹ¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯\¯¯¯¯¯¯¯¯
ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִִִ ۞ִ۞ ִִִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ