خاطرات گذشته

خاطرات گذشته

روستای گرمارود
خاطرات گذشته

خاطرات گذشته

روستای گرمارود

آهای چست بورین جنه جون

نازی احمدی و پروین اسکناسی اهل گرمسار بودند و دانش آموخته دانشسرهای آنزمان که برای تدریس به گرمارود ما آمده بودند ، نازی خانم علیرغم معلم شدن همان حس شیطنت های دخترانه را داشت ، ابوالفضل که بهش ابولی میگفتند خواهر زاده اخوان قربانی اهل دیکین بود علیرغم جوان بودن ذهنی کودکانه و معصومانه داشت زبانش هم کمی میگرفت ، هر از چندگاه با ضبط صوتی در دست و کلی نوار ترانه سر و کله اش پیدا میشد ، وقتی که می آمد انگار کارناوال شادی آمده است کسی اذیتش نمی کرد و همه دوستش داشتند و بیشتر از همه نازی خانم بود که با ابولی بساط میگرفت . اما این همه کار نازی خانم نبود ، علاقه زیادی به ترانه داشت خودش یک ترانه به ما یاد داده بود که بخوانیم ، امروز دو روزه للو   فردا سه روزه لی یارم نیومد للو    دلم میسوزه لی    های های رشیدخان    سردار کل قوچان  - غیر از این بچه ها را میگفت که برن دنبال شعر و ترانه و بیان توی کلاس جلوی بچه ها بخونن - غلامعلی پسر مش محمدعلی صدائی دورگه و خش دار داشت  در خانه شان دیوان نسیم و شمال قزوینی را داشتند و شعر

  ادامه مطلب ...

تولد یک نشریه

با تلاش تعدادی از دوستان وبلاگنویس اولین جلسه برای تولد نشریه ای برای الموت برگزار شد ، از این حقیر نیز دعوت شده بود ، هر چند که سعادت نشد در خدمت دوستان باشم ، نمیدانم در جلسه چه گذشت و دوستان چه نقشه راهی برای انتشار این نشریه دنبال کرده اند ، علیرغم اینکه بسیار دوست دارم که نسبت به موضوع خوشبین بوده اما واقع گرائی نسبت به مسائل تردیدهائی را در ذهنم ایجاد کرده  تردیدهائی از همان جنس ،  بیست واندی سال پیش زمانی که دانشجویان الموتی  گرد مرحوم دکتر اسماعیلی جمع شدند  تا شاید کاری برای الموت انجام دهند ، اما نشد و  جمع از هم پاشیده شد ،البته شرایط امروز با گذشته بسیار متفاوت است واهداف نسبت به قبل روشن تر ،  ضمن آرزوی موفقیت برای دوستان و بانیان این کار زیبا و دعوت از همه دوستانی که میتوانند یاریگر باشند به نوبه خود سعی خواهم نمود عضوی موثر در این رهگذر باشم .